اشارات و تنبیهات

اشارات و تنبیهات
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «وحدت وجود» ثبت شده است

۰۸:۰۷۳۰
ارديبهشت

این‌که نسبت دادن «همه خدایی» به بزرگان عرفان و فلسفه، اتهامی بزرگ و اهانتی سنگین در حق آنان است تنها در سخنان ملاصدرا ++ نیامده بلکه در کلام برخی از فقهای معاصر نیز آمده است. به عنوان مثال به این دو مسأله از آیة الله العظمی مکارم شیرازی+ توجه فرمایید:

سؤال 45: لطفاً توضیح روشنى در مورد وحدت وجود بیان فرمایید؟

جواب: توضیح اینکه وحدت وجود گاه به معناى وحدت مفهوم وجود است که اشکالى ندارد؛ و گاه به معناى وحدت حقیقت است مانند حقیقت نور آفتاب و نور چراغ که هر دو یک حقیقت است ولى مصداق متعدد است آن هم اشکالى ندارد؛ و گاه به معناى وحدت مصداق وجود است به این معنا که در عالم هستى وجودى جز خدا نیست و همه چیز عین ذات اوست این سخن مستلزم کفر است و هیچ یک از فقها آن را قبول نکرده‌اند.

 سؤال 46: بسیارى از بزرگان به وحدت وجود معتقد هستند، آیا طبق این مسأله احتیاطاً باید از این بزرگواران نیز اجتناب شود؟

جواب: هیچ‌یک از این بزرگواران (رضوان اللّه تعالى علیهم) قائل به وحدت وجود به معناى سوّم که در سؤال بالا آمد نبوده‌اند و هرکس چنین نسبتى به آن بزرگواران بدهد جسارت کرده است.

 

جالب این است که برخی از مخالفانِ فلسفه و عرفان++++ از این دو مسأله تنها قسمتی از جواب سؤال 45 را ذکر کرده و بقیه‌ آن یعنی مسأله‌ی 46 را حذف کرده‌اند! سپس برای قائلان به وحدت وجودِ کفر‌آمیز؛ ملاصدرا، شیخ محمد حسین اصفهانی، آیةالله جوادی و شخصیت‌هایی از این قبیل را ذکر کرده‌اند! و این مصیبت بزرگی است که آن را به خدای متعال واگذار می کنیم.

۰۷:۴۷۰۲
ارديبهشت

آیا وحدت وجود به این معنی است که خدا «مجموعه ی اشیاء» است؟

 

در حکمت متعالیه بحثی هست تحت عنوان «وجود قیّومی و وجود ربطی» که مقدمه ی مهمی در خداشناسی است. طبق فرمایش امام علی علیه السلام ملاک معلولیّت یک شیء، قائم به غیر بودن آن است: «کل قائم فی سواه معلول».. فلاسفه در این مقام از معرفت، خدای متعال را ـ به جهت ربطی بودن اشیاء ـ قیّوم همه ی اشیاء و اشیاء را وجه، ظهور، تجلّی و اسم خدا دانسته اند..

در این فضا ممکن است کسی تصوّر کند که خدا صرفا مجموعه ی همین اشیاء است و قائل به این شود که خدای متعال غیر از این مجموعه چیز دیگری نیست، به همین جهت فلاسفه تصریح می کنند که توحیدِ کامل، جمع بین قیّومیّت خدا نسبت به اشیاء (جمع خدا و اشیاء) و جدا کردن خدا از خلایق (تفرقه ی خدا و اشیاء) است، که در کتب روایی و عرفانی ما تحت عنوان «الجمع بین الجمع و التفرقه» آمده است.

جالب این است که برخی از صوفیان نادان، که شهودشان ناقص و معرفتشان از منابع وحی الهی تهی بوده، گمان کرده اند که خدای متعال چیزی جز مجموعه ی عالَم نیست؛ مرحوم ملاصدرا با عبارات گزنده ای بر این عدّه از افراد خرده می گیرد:

«إنّ بعض الجهلة من المتصوفین المقلّدین الذین لم یحصلوا طریق العلماء العرفاء و لم یبلغوا مقام العرفان، توهّموا ـ لضعف عقولهم و وهن عقیدتهم و غلبة سلطان الوهم على نفوسهم ـ أن لا تحقّقَ بالفعل للذّات الأحدیة.. مجرّدةً عن المظاهر و المجالی، بل المتحقّق هو عالَم الصورة و قواها الروحانیة و الحسیة و الله هو الظاهر المجموع لا بدونه.. و ذلک القول کفر فضیح و زندقة صرفة لا یتفوّه به من له أدنى مرتبة من العلم».

[اسفار اربعه، ج2، ص346]

همچنین اگر کسی تصوّر کند که هرکدام از اشیاء، خدا هستند نیز تصوّری باطل پیدا کرده.. مرحوم ملاهادی سبزواری ذیل قاعده ی معروف «بسیط الحقیقه» چنین می گوید:

«ثمّ من الأوهام العامیه أنّ معنی قولهم هذا (أی: بسیط الحقیقة کل الأشیاء و لیس بشیء منها) إنّ کل شیء هو الله تعالی و هذا وهم شنیع و کفر فضیع».

[تعلیقه بر شواهد الربوبیه، ص464]

ملاهادی می گوید این برداشتی عوامانه از قاعده ی بسیط الحقیقه است که تصوّر کنیم هر شیئی خداست، بلکه این توهّمی شنیع و کفری آشکار است. لسان قاعده می گوید: بسیط الحقیقه، کل اشیاء است نه این که هر شیئی بسیط الحقیقه است! و طبق آن چه گفتیم، بین «بسیط الحقیقه» و «اشیاء» رابطه ی قیّومیت برقرار است نه رابطه ی کل و جزء.

پس: نه خدا «همه ی اشیاء» است، نه «هر کدام از اشیاء» خدایند.. متأسفانه برخی از افراد همین تصوّرات و برداشت های غلط را به عرفا و فلاسفه نسبت می دهند و ظاهرا در زمان خود ملاصدرا نیز چنین افراد نادانی وجود داشته اند، زیرا وی بلافاصله پس از این که جهله ی صوفیه را به جهت داشتن چنین تصوّری تقبیح می کند، این گونه ادامه می دهد: «و نسبةُ هذا الأمر إلی أکابر الصوفیه و روسائهم إفتراء محض و إفک عظیم یتحاشی عنه أسرارهم و ضمائرهم».

یعنی نسبت دادن «همه خدایی» (که برداشت ناقص عده ای از صوفیان نادان و عوام بوده است) به همه ی عرفا و فلاسفه یک إفتراء و تهمت بزرگ است که باطن و سریره ی آن بزرگان از چنین حرف هایی به وحشت می افتد، و به بیان آن مَثَل قدیمی: این نسبت های ناروا و حرف های بی ربط، تن فلاسفه و عرفا را در گور می لرزاند..

 

۱۵:۲۹۲۳
فروردين

عرفا هرگز وجود ممکنات را انکار نمی کنند و برای وجودات امکانی، آثار وجودی قائلند. مرحوم ملاصدرا می گوید:

«إن أکثر الناظرین فی کلام العرفاء الإلهیین حیث لم یصلوا إلى مقامهم و لم یُحیطوا بِکُنه مرامهم ظنّوا أنه یلزَم من کلامهم فی إثبات التوحید الخاصّی فی حقیقة الوجود و الموجود بما هو موجود -وحدة شخصیة- أن هویات الممکنات أمور اعتباریة محضة و حقائقها أوهام و خیالات لا تحصل لها إلا بحسب الاعتبار».

برخی از کسانی که به کلام عرفا نظر کرده اند، توهم کرده اند که آن ها تمام موجودات را انکار می کنند.. ملاصدرا این نگاه سطحی را نقد می کند و می گوید وجودات امکانی همگی دارای آثار واقعی و مخصوص به خود هستند و آثار واقعی داشتن (منشأ اثر بودن) مساوی است با حقیقی بودن:

«إن لکل منها آثارا مخصوصة و أحکاما خاصة و لا نعنی بالحقیقة إلا ما یکون مبدأ أثر خارجی و لا نعنی بالکثرة إلا ما یوجب تعدد الأحکام و الآثار فکیف یکون الممکن لا شیئا فی الخارج و لا موجودا فیه... فالحق أن من له قدم راسخ فی التصوف و العرفان لا ینفی وجود الممکنات رأسا».

> اسفار اربعه، ج2، ص318

 

امروز کسانی هستند که وحدت وجود را به «همه خدایی» تفسیر می کنند و عرفای راستینی چون ملاصدرا را به کفر و مخالفت با شریعت متهم می کنند.. اگر کسی وحدت وجودی که ملاصدرا و اتباع او بدان قائلند را به همه خدایی، عینیّت اشیاء با خدا و خدا بودن همه موجودات تفسیر کند، نادانی آشکار و نشانه ی ضعف عقل و سستی عقیده است.. که باید از شر این نادانی به خدا پناه برد. 

۲۱:۱۷۱۲
فروردين

یکی از منطق های باطلی که در کلام مخالفان فلسفه وجود دارد، یک کاسه کردن همه و تحلیل های خطّی مغرضانه است.

به عنوان مثال در مسئله وحدت وجود تقریرها و قرائت هایی هست که فاصله شان از فاصله آسمان تا زمین بیشتر است.. برخی تلقّی ها و نظرات هرچند در تاریخ، تحت یک عنوان مطرح شده اند اما میانشان فاصله ای است از توحید محض تا کفر محض..


آقای حسن میلانی در جایی نوشته است:

«هیچ تفاوتی بین عرفان‌های نوظهور و باستانی و شرقی و غربی و یونانی و هندی و مصری و اروپائی و مسیحی و یهودی و سرخ‌پوستی و اسلامی و سنی و شیعی جز در مقام ادعاهای واهی و توخالی و ظاهری وجود ندارد»..


 این چه منطقی است؟ چه اشتراکی هست میان «اصالت وجود» ملاصدرا و «اصالت وجود» ژان پل سارترِ اگزیستانسیالیست جز در الفاظ؟! چه اشتراکی هست میان «وحدت وجود» حکمای متألّه شیعه با «وحدت وجود» ماهارشی و یوگاناندا جز در لفظ؟! چگونه می توان عرفان سرخ پوستی، عرفان ذِن و اوشو، عرفان کی یرکگارد، عرفان شبلی و عرفان کابالا را با عرفان ناب شیعی (یعنی عرفان نهج البلاغه، دعای عرفه، صحیفه سجادیه، عرفان میرزا جواد ملکی تبریزی و شاه آبادی و خمینی و بهجت) یکسان دانست؟!

اگر چه اصلِ وحدت وجود، سابقه‌ای طولانی داشته و اصحابِ ادیان و برخی از فلسفه‌های بشری، تلاش می‌کردند که تصویری روشن و صحیح از وحدتِ وجود ارائه دهند و به طور طبیعی، اشتراکاتی نیز در این بین پیدا شده، اما در هر صورت، بین کسی که با وحی الهی محشور بوده و متعبد به دستورات ادیان آسمانی بوده‌ است و کسانی که در دامان وحی الهی و تعلیمات اهل بیت ـ درود خدا بر آنها ـ رشد نکرده اند تفاوت‌های فراوانی هست.