اشارات و تنبیهات

اشارات و تنبیهات
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تفسیر به رأی» ثبت شده است

۰۶:۱۸۲۷
تیر

دو رویکرد کلی به دین -بمنزله ی آموزه های وحیانی- در طول تاریخ اسلام وجود داشته است.

یک. رویکرد سازمانی به دین به عنوان یک کلِ منسجم و در هم تنیده.

دو. رویکرد داده محور و پراکنده که آموزه های دین را حول یک محور واحد جمع نمی کند. خبرگرایی و تفکیک مضامین دینی از یک دیگر، زاییده ی همین نگاه است.

نگاه سازمانی و یک پارچه به دین مستلزم به رسمیت شناختن عقل انسان در تفسیر آن است و در مقابل جهلی وجود دارد که این تفسیر را مانع خلوص دین می داند. جهل همان نقض انسانیت انسان است و دین تمام قد در برابر رویکرد دوم ایستاده و آن را نفی می کند.

رویکرد دوم زاییده ی همان روحیات عرب جاهلی است که جلوی تفسیر دین و ورود آن را به ساحت های مختلف انسانی می گیرد. عباراتی مانند حسبنا کتاب الله یعنی وحی نیازی به مفسر ندارد. این دو رویکرد در متن تاریخ اسلام مقابله ی بسیار جدی با یک دیگر داشتند. خوارج و اشعریون که زیرساخت نظریِ حکومت های بنی امیه و بنی عباس را ایجاد کردند در واقع گفتمان همین رویکرد بودند. موسس این رویکرد را بحق می توان خلیفه ی دوم دانست و در مقابل امیر المومنین مبلغ و معرف رویکرد اول.

با تأمل بر منابع و آموزه های دین می توان دریافت که رویکرد دوم هیچ اصالتی در متن دین ندارد و برخاسته از خصلت ها و رذائل نفسانی انسان است. بسیاری از آیات قرآن با رویکرد دوم خنثی و بی معنا خواهند شد و همین امر نشان دهنده ی تأیید خوانش معقول از وحی خواهد بود. آیاتی مانند: «الله نور السماوات و الارض» یا «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و ...» راه را بر نگاه اخباری بسته و آن ها را در بن بستی قرار می دهد که جز تأویل هیچ مفری باقی نمی ماند. اساسا مقوله ی «تأویل» ریشه در فرار از تفسیر معقولِ آموزه های وحیانی دارد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) با طرح حرمت تفسیر به رأی قرآن، جلوی این جریان ایستادند. 

آنچه تعجب انسان محقق را بر می انگیزاند ورود این جریان به مذهب شیعه است که خود را پیرو ائمه ی اطهار می داند. روایاتی بتصریح از ایشان نقل شده است که بدون رویکرد اول به آن ها، جز لفاظی و استنباط و استظهار غیر عقلایی چیزی باقی نمی گذارد. فراز هایی از مناجات شعبانیه ی حضرت امیر گواه بسیار روشنی بر این ادعاست:

«... و الحقنی بنور عزک الابهج فأکون لک عارفا. و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک»

نور عزت، ابصار قلوب، ضیاء نظر، حجب نور، معدن عظمت و تعلق ارواح به عزت قدس با رویکرد دوم هیچ معنایی نخواهد داشت. و صد البته از این مضامین و روایات فراوان در منابع و مصادر شیعی موجود است.

و اما نکته ی پایانی

 بسیار منطقی است که انسان با توجه به محدودیتی که در علم حصولی خویش دارد علوم مختلفی را تأسیس و طرح ریزی کند تا بتواند با ساختارهای عقلانی خود این حجم از معارف را حلاجی و تفسیر کند. این تفسیر قطعا غیر از تفسیر به رأی ایی است که منشأ جهل بشر بود و صرفا راهکاری برای خروج از بن بست های جاهلی. 

سید مجتبی امین
۲۳:۳۷۳۰
دی

یکی از حدوسط های مخالفت با فلسفه این است که حکما آیات قرآن را ناخواسته تفسیر به رأی می­کنند و ما بدون حجاب فلسفه، با فهم ناب و خالص سراغ آیات قرآن و احادیث می­رویم.. از این مسئله که بگذریم سوال این است که اگر ما فلسفه را کنار گذاشتیم، آیا دیگر فهممان خالص، بی شائبه و بدون پیش­فرض است؟ آیا رسوبات عرفی و حجاب­های حس و خیال در فهم ما دخیل نیستند؟ آیا شرایط زمانی و مکانی صدور کلام (جامعه­ی عرب صدر اسلام) در آن دخیل نیست؟ آیا واسطه­گری الفاظ عرب در تفسیر ما دخیل نیستند؟ عده­ای از همین آقایان مخالف فلسفه، اندیشه­های عمیق را کنار گذاشته و با اقوال ادبی سیبویه، ابن هشام، ابن عصفور و صرفا با ابزار ادبیات عرب (که متوقّف بر سماع­ است) خواسته­اند قرآن را تفسیر کنند. در حالی که الفاظ عربی نهایتا ما را به فهم متعارف و عامیانه و ظواهر قرآن می­رسانند، نه بیشتر. اگر این است پس این همه ترغیب برای تدبّر در باطن آیات و روایات (در حدّ فهم بشر) برای چیست؟

علامه طباطبایی می­گوید اولین کسی که الفاظ عربی را برای بیان مقاصد فلسفی به کار گرفت، امیرالمومنین علی علیه السلام بـود، مقاصـدی که در الفاظ عـربی نمی­گنجند و برای فهمشان، باید از رسوبات عرفی و حجاب استعمال متعارف گذر کرد، زیرا معانی شایع از پشت پرده­ی تعیّنات مادّه و با انس به خصوصیّات محسوس استعمال شده­اند. در کلام حضرت امیر سخنانی هست مثل «منعتها منذ القدمة، و حمتها قد الأزلیّة، و جنبتها لو لا التکملة»؛ «إن قیل: کان، فعلى تأویل أزلیّة الوجود، و إن قیل: لم یزل، فعلى تأویل نفی العدم»؛ «واحد لا من عدد، دائم لا بأمد»؛ و الفاظی مثل حقیقت، قوّه، استعداد، علت و معلول، نفس، أزل، کمال و الفاظ دیگر..

 

مشروح عبارت علامه طباطبایی را بخوانید..

۲۱:۵۲۲۱
دی

مخالفین فلسفه که به بهانه تفسیر به رأی، فلسفه را به کلی طرد می­کنند، خودشان وقتی به آیه ای برسند که بر خلاف نظریاتشان باشد آن آیه را تأویل می­برند؛ با این تفاوت که حکیم، ظهور آیه را بر اساس برهان منصرف می کند و غیرحکیم همین کار را بدون برهان و صرفا بر اساس دریافت های عوامانه و استبعاداتِ وهم و خیال انجام می­دهد. امام خمینی در کتاب آداب الصلوه می­نویسد:

[و ممکن است بعضى غفلت از حقیقت حال کنند، و چون از معارف قرآنیّه و دقایق سنن الهیه بى‏خبرند، بعضى از مطالب این رساله را تفسیر به رأى گمان کنند؛ و این خطاى محض و افتراى فاحش است، زیرا همه یا اکثر آنها موافق براهین عقلیّه یا عرفانیّه مى‏باشد؛ و چنین امرى تفسیر به رأى نخواهد شد.. ص347].

ایشان روایات مربوط به تفسیر به رأی را به احتمال زیاد راجع به آیاتِ احکام (فروع دین) می­داند که دست آراء و عقول از آن کوتاه است و در آن­ها تنها باید متعبّد بود، اما در معارف (اصول دین) مگر می­توان بدون اعتماد بر عقل برهانی اولی و ضروری به سراغ نقل رفت؟! مهمترین تفاوت عقل­گرایان و محدّثین در همین جا نهفته است. امام خمینی می نویسد:

[... باب اثبات صانع و توحید و تقدیس و اثبات معاد و نبوّت، بلکه مطلق معارف، حقّ طلق عقول و از مختصّات آن است. و اگر در کلام بعضى محدثین عالى مقام وارد شده است که در اثبات توحید، اعتماد بر دلیل نقلى است، از غرائب امور بلکه از مصیباتى‏ است که باید به خداى تعالى از آن پناه برد؛ و این کلام محتاج به تهجین و توهین نیست. و الى اللَّه المُشْتَکی]

حدود و ثغور این مسئله موکول به مباحث فنّی است و به بیان امام خمینی «از برادران ایمانى و دوستان روحانى معذرت خواهى می­کنم.. و اگر مطلبى در این رساله مطابق مذاق خود ندیدند، بى‏تأمّل رمى به باطل نکنند؛ زیرا که از براى هر علمى اهلى و براى هر راهى راه‏نوردى است. رَحِمَ اللَّه امْرَأً عَرَفَ قَدْرَهُ.»

 مشروح عبارت امام خمینی در آداب الصلوه ...

۲۱:۱۱۲۰
دی

برخی افراد، حکماء و فلاسفه را متّهم می­کنند به تفسیر به رأی؛ این مسئله ممکن است به صورت قضایای شخصیه در برخی فلاسفه اتفاق افتاده باشد، اما خصوصیّتی نسبت به حکما ندارد. چنانکه فقها و متکلّمین نیز به همین مقدار بلکه بیشتر در معرض این خطرند. مرحوم میرزای قمی می نویسد: «بسیار مرد بزرگی می­خواهد که بعد از مجاهده بسیار مطلبی را بفهمد و منظم کند؛ و به مجرد اینکه کلام مغایری از معصوم به او برسد از فکر خود دست بردارد و به حقیقت کلام معصوم عمل کند. بلکه چون امر او مردد بین المحذورین می شود سعی مبذول می دارد که میان آنها جمع کند؛ و ـچون کلام خود را دل نمی­گذارد که دست بردارد کلام معـصوم را تأویل می­کند؛ قم نامه، ص367».

مشکل اسارت، مشکلی است مربوط به رفتار علمی که باید اصلاح شود و اگر اصلاح نشود گریبانگیر عالِم دینی می­شود؛ چه فلسفه خوانده باشد و چه نخوانده باشد؛ با این تفاوت که اگر فلسفه خوانده باشد گرفتار تفسیر به آراء فلسفی و اگر نخوانده باشد گرفتار تفسیر به آراء عوامانه و عرفی می­شود. برخی به خاطر دلباختگی به گزاره های فلسفی با کوچکترین مناسبتی آیات را بر نظریات خویش حـمل می­کنند، برخی نیز از روی بدبینی و نـفرت به فلـسفه­، ظهورات عقلانی و فلسـفی برخی آیات را نمی­پذیرند. هر دوی اینها اسیرند و خلاف احتیاط حرکت می­کنند. یکی اسیر دلباختگی است، دیگری اسیر نفرت.