اشارات و تنبیهات

اشارات و تنبیهات
آخرین مطالب
آخرین نظرات

«برای مشاهده ی متن کامل ادامه ی مطلب را کلیک کنید»

متن مقاله بصورت txt

پس از حاکم شدن جریان اخباری گری بر اندیشه تشیع، بساط بسیاری از علوم از مکتب و مدرسه ی علوم اسلامی برچیده شد و تا مدتها بدون هیچ سازمان و متدلوژی مشخصی منابع اسلامی مورد پژوهش قرار می گرفت که فاقد ثمره ی علمی و تربیتی قابل توجهی برای حوزه های علمیه بود. تا این که با حاکم شدن تقریر جدیدی از علم کلام -مبتنی بر آراء فلسفی حکمت مشاء- توسط متکلمین و حکمایی همانند خواجه نصیر الدین طوسی، اندیشه ی اخباری منزوی شد. با اثر بخشی علم کلام در مواجه با اصول فقه و به تبع آن فقه شیعه، مجددا جهش معرفتی جدیدی در حوزه های علمیه رخ داد که آن رویش علمی-فقهی با عنوان «مدرسه فقهی نجف» خوانده می شود. حدوسط اصلی در تمایز مکتب نجف نسبت به اسلاف اخباری خود، ارائه ی نگاه سازمانی به منابع دین و استنباط احکام از کتاب و سنت فارغ از شأن نزول و صدور آن هاست که نتیجتا انعطاف و کارکرد گسترده تری در شریعت شیعی ایجاد می کرد.

با توجه به همزمانی این نوع از استنباط با تجارب سیاسی-اجتماعی فقهای شیعه در دوران صفویه و قجریه اول، موضوع کارکرد شریعت شیعی در عرصه ی اجتماع به شدت پر رنگ شد چرا که اولا تعبد به استظهار بدوی از کتاب و سنت بواسطه  استنباط سازمانی کنار گذاشته شد و علم اصول، توانست انعطاف لازم را برای تحقق احکام فقهی در عرصه های اجتماعی فراهم آورد و در ثانی موقعیت های سیاسی-اجتماعی که فقهای شیعه را در معرض قدرت و تصمیم گیری قرار می داد به طرح موضوعات فقه سیاسی مثل مباحث ولایت و وکالت و مابقی احکام اجتماعی سوق می داد.

شاید بتوان کتاب تنبیه الامه مرحوم نائینی را مصداق ثمرات این جهش علمی و فرهنگی در علوم اسلامی دانست.

این جهش علمی در عرصه ی اجتماعی  اگرچه آثار مهم تاریخی را بجا گذاشت ولی می توان گفت که به هدف نهایی خود نرسید و در عمل دچار شکست و اضمحلال شد. مهمترین بروز این شکست در فضای سیاسی، سرنگونی نظام مشروطه و عدم حضور موفق علما و فقهای آن دوره در تثبیت و رهبری جریان مشروطه بود.

علاوه بر دلایل سیاسی و اجتماعی که در جای خود محل تأمل است، عدم کارایی مکتب فقهی نجف را می توان از منظر معرفتی نیز مورد نقد و بررسی قرار داد.

دو دلیل عمده را از  منظر معرفتی می توان برای این مدعا بیان کرد:

دلیل اول حضور ناقص و پر مغالطه ی حدوسط های فلسفی در علم اصول و به تبع فقه است. اگرچه اصل این حضور توانست نقطه ی استئناف جدیدی نسبت به جریان اخباری گری در علوم اسلامی ایجاد کند ولی چون حضور مباحث معقول، ناشی از قرائت بسیار ضعیف از حکمت مشاء (و در بعضی موارد اشراق) بود ثمرات فقهی در بسیاری از موارد نتوانست به کارکرد مشخص برسد.

دلیل دوم این بود که اساسا صرف وجود متدلوژی و زبان شناسی «حجت محور» در تحلیل منابع با آن مبادی تصدیقیه کافی نیست بلکه حضور پررنگ انسان تربیت شده ی دینی در ساحت های مختلف اجتماعی و سیاسی نیاز به یک جهان بینی مشخص و مستدل با مبانی فلسفی صحیح داشت تا فرد مومن بتواند مراتب استکمال حقیقی خود را در فعالیت های اجتماعی ترسیم کند. مکتب نجف اگرچه یک شکوفایی فقهی بود ولی جهان بینی مستدل و منطقی پیرامون این مسئله نداشت به همین خاطر سبک عرفان و معنویت رایج در آن دوره نیز بسیار فرد گرا بوده و قضاوت مشخصی نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی نداشت.

این دو دلیل با رونق حکمت متعالیه و تعیین نسبت آن با فضای اعتبارات علم فقه جبران شد. حضرت امام خمینی (قدس سره) و علامه ی طباطبایی با طرح بحث عینیت وحدت و کثرت در قالب نظریه ی تشکیک محضه، علاوه بر اثبات مدعای شهود عرفا در وحدت وجود، توانستند محط شریعت که عالم کثرات است را نیز به اثبات برسانند و با اتصال دو گانه ی عالم وحدت و کثرات- از طریق تأمل بر اضافه ی اشراقی و وجود ربطی به عمیق ترین خوانش از معنای سکولاریسم و پلورالیسم دینی پایان داده و نسبت شریعت شیعی را با کمال معنوی انسان برقرار کنند.

این مبدا تصدیقی در فقه تا جایی پیش می رود که حکم حاکم شرع اگرچه مطابق با واقع نباشد، مکلف را به غایت فقه که عبودیت محض است می رساند حال آن که ممکن است جلوه و ثمره ی معنوی عینی در عالم ماده نداشته باشد. از این جا بود که طبق این قرائت از کمال معنوی انسان، ظهور توانایی های نفسانی اولیاء مثل مشاهدات برزخی و کرامات و تصرفات معنوی کمرنگ شد و اولویت خود را از دست داد.

مابازای این نوع عبودیت -که در حکمت متعالیه بر محور وجود ربطی و اضافه ی اشراقی به اثبات می رسد- در علم اصول با شناخت و تصور کبرای نظریه ی مصلحت سلوکیه بررسی می شود. مکتب قم از این منظر شباهت بیشتری به آراء اصولی شیخ انصاری دارد تا مکتب نجف و آخوند خراسانی.

مدرسه فکری قم توانست با ارائه ی این جهان بینی، انسان مومن را به غرض استکمال فردی در عرصه ی اجتماعی وارد کند و رشد معنوی و کمال فردی را با مصالح اجتماعی و مبارزه  برای تحصیل آن، هم افق کند. از این منظر گردن گرفتن خون شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس توسط رهبر کبیر انقلاب ایران، یک فرایند معرفتی خواهد بود نه بی باکی و شجاعت صرف. از این پس انسان کمال جو برای رسیدن به آرمان های معنوی خود از خانقاه بیرون می آید و مطابق با فرمان ولی زمان، سلاح به دست گرفته و به مدد معرفت توحیدی خود، از کثرت به سمت وحدت حرکت می کند و همانطور که اعتقاد به هم افقی آن دو دارد در عمل نیز از یکی به دیگری عروج می کند. این همان نسبتی است که بین جهاد اکبر و جهاد اصغر برقرار می شود. جهاد اصغر که فعل مکلف است مقدمه ای می شود برای جهاد اکبر در عرصه ی توحید و خلوص نفس و عبودیت محض.

تأکید امام خمینی (قدس سره) پس از آزاد سازی خرمشهر به فاعلیت حق تعالی، عملکرد تربیتی ایشان طبق این جهان بینی است. در غیر این صورت هر گونه مبارزه و جهاد در عرصه های مختلف اجتماعی برای انسان کمال جو، اتلاف وقت و تکاثر محسوب می شود.

آنچه امروزه با عنوان نظریه ی ولایت مطلقه ی فقیه بیان می شود، حاصل یک جهان بینی فلسفی است نه صرفا یک بحث فقهی و اثباتی که در مقابل ولایت مقیده (امور حسبه) قرار گیرد.

 

 پایان



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی