اشارات و تنبیهات

اشارات و تنبیهات
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۲:۰۷۳۱
شهریور

گرگیاس یکی از فلاسفه مشهور یونان باستان است. این فیلسوف جمله ای دارد که شاید اهم نظریات او باشد:

«واقعیتی به نام وجود که در همه جا باشد نداریم و اگر هم داشته باشیم قابل شناخت نیست و اگر هم قابل شناختن باشد قابل شناساندن نیست».

این سه پله یعنی سیر از وجود خارجی و رسیدن به وجود ذهنی و پس از آن، وجود لفظی و بیان آن، یک سیر کاملا منطقی و صحیح است که گرگیاس به ترتیب، صحت آنها را زیر سوال برده است.

 جهان غرب؛

در دوره شکاکیت اول دچار سفسطه شده و اصل واقعیت را انکار کرد.

در دوره شکاکیت دوم دچار مشکلات شناخت شناسی شده و اصل امکان شناخت را انکار کرد.

در دوره شکاکیت سوم که اکنون می باشد با زیر سوال بردن امکان شناساندن دچار شبهات زبان شناسی شدند.

با توجه به اینکه گرگیاس قریب 20سال از سقراط فیلسوف واقع گرای الهی بزرگ تر می باشد، نمی دانم فیلسوف بوده یا پیشگوی مسیر علمی غرب!

اما عبرت:

عبرت مهمی که از این سیر علمی باید گرفت، عدم انکار بدیهیات است. مشکل فکر غربی این بود که تاب سوال داشتن نداشت. با پیشامد شبهات بخاطر عدم توان پاسخ گویی و البته سابقه تاریخی که از بنیادهای علمی داشت نمی توانست-نمی خواست- هم سوال داشته باشد و در عین حال بدیهیات خویش را حفظ کند. شاید تهور همراه با ساده انگاری علمی و شاید هم ترس از اشتباهات گذشته همراه با لذت فتح علمی جدید و یا هر امر دیگری که علت این پدیده بود [1] پویایی رو به انحطاطی برایشان به ارمغان آورد.

در فلسفه اسلامی بسیار نادر اتفاق می افتد که فکری عامدا و عالما بدیهات خویش را انکار کند.[2] فلسفه اسلامی تمام تلاشش سازگاری پاسخ با حفظ بدیهیات می باشد و درعین حال حاضر است سوال بی جواب داشته باشد و اعتراف به ندانستن هم بکند ولی ارکان فکری خویش را انکار نکنند، شاید این هم شجاعتی است...

آری در مساله ای مثل مسئله وجود ذهنی-که پرورده فلسفه اسلامی است- دسته ای-که شاید صاحب فکر مستقل هم نتوانیم بنامیمشان- بجای پاسخ به اشکالات بر بدیهیات تاخته و به انکار آن پرداختند ولی هیچگاه سیر علمی در علوم اسلامی چنین نشد...[3]

پ.ن 1: بخاطر داخل موضوع نبودن پرداخته نشده نه بی اهمیتی مسئله.

پ.ن 2: انکار به دلالت التزامی محل نزاع نیست.

پ.ن 3: سادات شیرازی منکرین وجود ذهنی می باشند.


یاسر حق جو

۱۳:۳۵۱۴
شهریور

1- با روش نقلی نمی توان بر 180 درجه بودن زوایای داخلی مثلث دلیل آورد، زیرا این مسئله ای عقلی و ریاضی است.

2- با روش استقرای ریاضی نمی توان تعداد جنگ های اسکندر مقدونی را حدس زد.. زیرا این مسئله ای نقلی و تاریخی است.

3- با روش عقلی محض نمی توان به این رسید که از ترکیب کلر و سدیم، نمک طعام به دست می آید.. زیرا این پدیده ای تجربی است.

4- با روش تجربی نمی توان مبدأ و مقصد عالَم را اثبات کرد؛ نمی توان در باب وجود خدا، ضرورت علّی/ معلولی و حقایق ریاضی اظهار نظر کرد. زیرا این ها مسائلی عقلی و ماورای تجربه و حس اند.

 

***

این روش است که میانداری می کند؛ این روش است که حوزه و گستره ی ورود به محتوا را مشخص می کند. یک فیلسوف بما هو فیلسوف، نفیا و اثباتا نمی تواند درباره مسائل تاریخی و نقلی اظهار نظر کند. به همین ترتیب یک پزشک جرّاح، یک متخصص بیولوژیست، یک حقوقدان، یک شاعر و ادیب، یک استیون هاوکینگ، یک ریچارد داوکینز و خلاصه یک غیرفیلسوف نمی تواند و نباید در باب وجود خدا (نفیا و اثباتا.. به تصدیق یا به انکار) اظهار نظر کند.

روش تجربی تنها به فیزیک دسترسی دارد، نه بیشتر.. این روش عقلی یا مکاشفه حضوری است که می تواند به لایه هایی از متافیزیک دست پیدا کند و بس. یعنی حتی اگر قرار باشد خدا انکار شود این شأن «آزمون و خطای تجربی» نیست..

مصطفی رضوانی
۰۷:۳۳۱۰
شهریور

تنبیه اول: ذهن انسان خود از سنخ مجردات است ولی در محاذات ماده که قرار می گیرد (چون از دو سنخ مختلف هستند) از طریق حد و ساخت ماهیات از آن، ماده را تفسیر می کند. علم حصولی در واقع همان شناحت ماهوی است که البته مخصوص عالم ماده است و در عوالم غیر مادی مثل عالم مثال و عقل دیگر ماهیت و حدود واسطه ی شناخت نیستند. (چون هم سنخ با نفس هستند).

 

تنبیه دوم: حد در واقع یک مفهوم عدمی است مثل سایه که به شئ نسبت داده می شود ولی حقیقتا نبود نور است. ذهن با سلب آثار دیگر اشیاء، ماهیتی از وجود شئ انتزاع می کند که قابل اثبات و انتساب به دیگر موجودات نیست.

 

تنبیه سوم: ذهن وقتی برهانا توانست احکام ماده را از مجردات تفکیک کند در شناخت حصولی خود از عوالم ماوراء ماده، خواص حدود و ماهیات را نیز از آن ها نفی می کند تا در شناخت آن ها به مغالطه نیفتد.

 

اشاره: آموزه های وحیانی مثل قرآن و روایات در ترسیم عوالم ماورای ماده (با عنوان آخرت اعم از بهشت و جهنم و...) با لحاظ همین هستی شناسی به توصیف پرداخته اند. در قرآن مجید و بسیاری از روایات، بگونه ای پدیده های اخروی تصویر می شوند که منجر به نفی قواعد حاکم بر علم حصولی و احکام ماهیت خواهد شد، بطور مثال انتساب حدود یک ماهیت به ماهیت دیگر باعث از بین رفتن تمایز ماهوی بین اشیاء می شود. عباراتی مانند نهر و جویی از شیر که طعم عسل دارد (انتساب دو مزه به نهر) و یا تجمیع همه طعم های لذت بخش در یک خوراکی و باغ هایی که رودخانه ها از زیر آن ها جاری است و... .

 این عبارت پردازی ساختار های حاکم بر علم حصولی در تمایز ماهوی اشیاء را نفی می کند و همین مسئله قرینه ای است محکم بر لحاظ هستی شناسی حکمت متعالیه در آموزه های وحیانی. علامه طباطبایی با توجه به این قرینه از ظواهر قرآن، آیات مربوط به معاد را در تفسیر شریف المیزان تبیین می کنند.

سید مجتبی امین