اشارات و تنبیهات

اشارات و تنبیهات
آخرین مطالب
آخرین نظرات

سوال های غلط

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۲، ۱۲:۰۹ ب.ظ

بعضی از سوال ها غلط اند.. آیا چهارشنبه در اسید حلّ می شود؟! آیا خورشید با توپ موازی است؟! آیا جاذبه ی زمین قرمز است؟!

این ها سوال هایی بی معنا و نامفهوم اند، زیرا مفردات سوال یا نسبت بین آن ها درست تصور نشده اند. در حیطه­ی فلسفه نیز سوالات غلطِ معروفی وجود دارد که ذهن های ساده و بسیط را به خود مشغول می کند:

سوال: خدا قبل از خلقت چه می کرده است؟

(خدا اساسا زمان ندارد.. اگر کسی یک موجود بدون زمان را تصور کند، قبل و بعد درباره او معنا نخواهد داشت).

سوال: خدا چگونه به کاری که هنوز انجامش نداده ام علم دارد؟

(خدا زمان ندارد.. ما محاط به گذشته و آینده ایم، اما خدا محیط به زمان است. شما نمی توانید بگویید خدا همیشه هست، و نمی توانید بگویید هیچ گاه نیست. زیرا او مافوق زمان است).

سوال: خدا چگونه همه جا هست؟

(خدا مکان ندارد.. نه می توانید بگویید خدا همه جا هست، و نه بگویید خدا هیچ جا نیست.. جا و مکان اساسا برای او غیرمتصور است. هو الذی أیّن الأین بلا أین.. هو الذی کیّف الکیف بلاکیف.. اوست که مکان را مکان قرار داد بدون این که مکانی داشته باشد).

این محدودیّت ذهن بشری است که با موجودات محدود و محسوس (یعنی ماهیّات) مأنوس است و بدون رشد عقلانی و عبور از افق مادّه نمی تواند موجود غیرماهوی، غیرزمانی، غیرمکانی و مجرّد از ماده را تصوّر کند. و به همین خاطر است که فلسفه غالبا نزد عوام پایگاه و جایگاهی ندارد.

 

پ.ن

+ علم از مسئله فربه می شود و هر مسئله، پاسخی است به یک سوال.. مسئله از جنس تصدیق و دارای حکم است، اما سوال از جنس تصوّر و بدون حکم است.. همان گونه که یک گزاره (تصدیق) متّصف به درستی و نادرستی می شود، یک سوال (تصور) هم می تواند درست یا اشتباه باشد.. صحّت و سقم، همیشه وصف یک مسئله و گزاره نیست؛ بلکه گاهی سوال هم می تواند اشتباه و مغالطه آمیز باشد.

+ سوالاتی از همین قبیل؛ بخوانید..

+ سخنی از شهید مطهری درباره عقائد سطحی و عوامانه:

عوام الناس یک نظری دارند و آن این است که تا می گویند «وحی» اینجور به فکرشان می رسد که خداوند در آسمان است، بالای آسمان هفتم مثلا، در نقطه ی خیلی خیلی دوری، و پیغمبر روی زمین است، بنابراین فاصله ی زیادی میان خدا و پیغمبر وجود دارد، خدا که می خواهد دستورهایش را به پیغمبرش برساند نیاز دارد به یک موجودی که بتواند این فاصله را طی کند و آن موجود قهرا باید پروبال داشته باشد تا این فاصله را طی کند، و از طرفی هم باید عقل و شعور داشته باشد که بتواند دستوری را از خدا به پیغمبر القاء کند. پس این موجود باید از یک جنبه انسان باشد و از یک جنبه مرغ، باید انسان باشد تا بتواند دستور خدا را برای پیغمبر بیاورد چون می خواهد نقل کلام و نقل سخن کند، ولی از طرف دیگر چون این فاصله ی بعید را می خواهد طی کند (اگر هر انسانی می توانست که خود پیغمبر می رفت و بر می گشت) باید یک پر و بالی داشته باشد تا این فاصله ی میان زمین و آسمان را طی کند، و او همان است که به اسم «فرشته» نامیده می شود.

عکس فرشته ها را هم که می کشند و انسان نگاه می کند می بیند یک انسان است، سر دارد، چشم دارد، لب دارد، بینی دارد، گردن دارد، دست دارد، پا دارد، کمر دارد و همه چیز دارد به اضافه ی دو تا بال نظیر بال کبوتر، فقط لباس ندارد که حتی بی شلوارش را هم می کشند. آقا بزرگ حکیم گفته بود «اینکه مردم شنیده اند ملائکه مجردند، اینها مجرد از تنبان فرض کرده اند (به همان زبان مشهدی) ، مجرد است یعنی خالی از تنبان است، شلوار پایش نیست».

این یک تصور است، خدا چون در آن بالای بالا قرار گرفته است وقتی می خواهد برای پیغمبرش خبر دهد به آن فرشته می گوید، او هم پروبال می زند، از بالا می آید پایین، بعد هم با پیغمبر حرف می زند، با همین گوش و با همین چشم، پیغمبر می بیند یک انسانی آمد با بال، از در وارد شد حرفش را زد و رفت. پیغمبر از چه طریق حرف خدا را تلقی می کند؟ از همین طریق که حرف ما را تلقی می کند، با این تفاوت که حرف ما را بلا واسطه می شنود، خود ما را می بیند و حرف ما را می شنود، ولی حرف خدا را چون خود خدا در فاصله ی دوری قرار گرفته است به وسیله ی یک انسان بالدار می شنود اما از همین راه می شنود، می آید حرف می زند و گفتگو می کند و می رود. این یک نوع تصور است. عامه ی مردم در باب وحی چنین تصوری دارند.

مجموعه آثار، ج4، ص: 353.

نظرات  (۸)

وری اگسلنت :))
برادر گرامی سلام علیکم
جزاکم الله خیرا
استفاده کردیم.
ضمنا با مطلب:
((تمثیل آینه و شخص ناظر در آن در بیان تجربه وحدت وجود2))
در خدمتیم.
ما را از نظراتتان محروم نفرمایید.
التماس دعا
۰۱ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۵۱ هـــ ورانه
...
    
فیلم/ شیوه برخورد آقای حسن میلانی با جلسات اساتید فلسفه و عرفان
http://baerfan.blogfa.com/post/294
 برادر بزرگوار سلام علیکم
با مطلب(آیا علامه حسن زاده از گفتن لا اله الا الله شرم دارد؟!)
در خدمتیم.
ما را از نظراتتان محروم نفرمایید.
التماس دعا
سلام بزرگوار
مطالب وبلاگتون بسیار پرمعناست. با اجازه " اشارات و تنبیهات " رو لینک کردم.
با سپاس
۱۲ اسفند ۹۲ ، ۰۳:۵۷ هـــ ورانه
از همین قبیل است:

سوال: آیا حق تعالی عاجز است از این که نظام طبیعت را عاری از شر بیافریند؟

(اولا باید توجه کرد که حق تعالی مصف به عجز نمی شود؛ او قادر است بر هر چیزی که عنوان شی بر او صادق است. بعضی از اشیا ممکن هستند ولی به خاطر مصالحی متعلق جعل قرار نمی‌گیرند. ثانیا موضوع این سوال (طبیعت بدون شر) جزء ممکنات نیست، بلکه خود این عنوان پارادوکسیکال و خودمتناقض است (مثل مثلث چهارضلعی)‌ و در واقع اصلا شیئیت ندارد.
اما بیان این تناقض: 
اگر چیزی مزاحم کمال موجود دیگری باشد و یا اصل ذات آن شی را منهدم کند، شریّت در مورد او صادق است. اگر چیزی نه کمال چیزی را متوقف کند و نه مانع اصل وجود دیگری باشد،‌ نسبت به او شر محسوب نمی‌شود. (موضوع یا دو وجود مستقل است، مثل اینکه مار موش را بخورد، و یا این که در یک وجود استو مثلا در یک موجود مرکب القوا مثل انسان باشد به این طریق که مثلا افراط در جهت شهوانی انسان مانع کمال قوه‌ی عاقله اوست و از این حیث شر محسوب می‌گردد.) 
حال این تزاحم و برخورد در صورتی پیش نمی‌آید  که این دو موجود در نحوه‌ی وجودشان به قدری وسیع و گسترده باشد که هر چقدر در جانب کمالشان پیش بروند،‌ تزاحمی برای دیگری پیش نیاید. اما اگر وجود به گونه‌ای باشد که امعان و پیشرفت طرفی،‌ مانع و پسرفت طرف دیگر باشد تزاحم و شر تصور می شود،‌ به بیان دیگر، تزاحم در صورتی است که موجودی در پی کمالی باشد و دیگری هم آن کمال را طلب کند و به دلیل ضیق وجودی تصادم پیش بیاید. حالا اگر این کمال بالفعل برای موجودات حاصل باشد،‌دیگر حرکتی به سوی کمال نیست فلذا تزاحم و تصادمی هم تصور نمی شود. آن موجودی که کمالات بالفعل برایش حاصل است،‌ مجرد است و آن که باید برای رسیدن به کمال حرکت کند،‌ موجود ذی قوه و مادی است. 
حال اگر نخواهیم تزاحمی پیش بیاید، باید عالم طبیعتی بالفعل و مجرد داشته باشیم و این تناقض است. چون طبیعت دارِ ِقوه و استعداد است و عالم طبیعتِ مجرد، یعنی تصور موجودات بالقوه ای بدون قوه.)


سوال: خدا چرا انسان را مادی خلق کرد؟

(انسان موجودی است که در ابتدای وجود ناقص است و سپس با حرکت،‌به فعلیت و تکامل می رسد. معنای این سوال این خواهد بود که خداوند اصلا انسان را خلق نکند. 
موجودی که مادی نیست، بالفعل است و تکامل برایش معنا ندارد، این که بگوییم انسان مجرد از ماده خلق بشود، یعنی انسان، مَلَک باشد و در واقع انسان انسان نباشد. (‌ذاتیات شی از او قابل سلب نیست و بین ذات و ذاتیات جعل تالیفی معنا ندارد.) )


سوال: فلاسفه می‌گویند فلسفه اشرف علوم است (هیچ ماست فروشی که نمی‌گوید ماست من ترش است!) در حالی که مثلا اگر سلامت همین فیلسوف با علمی مثل طب تامین نشود، از تعلیم و تعلّم فلسفه باز خواهد ماند. و یا اگر علمی مثل فقه، دستورات و قوانین شریعت را استنباط و بیان نکند، حکمت عملی شکل نخواهد گرفت و حکیم، تهذیب درستی در راه رسیدن به واقع نخواهد داشت. چگونه فلسفه اشرف است ولی عملا ثمره ظاهری ندارد؟

(منشا طرح این پرسش خلط بین اشرف و اهم است.جمع کردن زباله‌های شهر مهم است. واجب کفایی هم هست یعنی اگر کارگران شهرداری اعتصاب کنند، بر همه واجب است که بروند و این کار را انجام بدهند. نه تنها بخشی از علوم،‌ بلکه بخش زیادی از فنون مهم هستند اما شرافت  غیر از اهمیت است. مهم بودن در مورد بعضی از قوای خاص است؛ نَفَس کشیدن برای حیوان مهم است. اگر یک دقیقه جلوی تنفساو را بگیریم حیات جسمانی او تباه می شود. اما این به آن معنا نیست که تنفس شریف است. شرافت بر می گردد به این که چه مقدار یک چیزی از ماده و لوازم او به دور باشد. اشرف موجودات حق تعالی است ولی ضرورتا اهم موجودات نیست، برای انسان بما هو حیوان آب و غذا مهم تر از آب و غذا است. انسان بدون خدا و اعتقاد به او می تواند زندگی کند اما بدون آب و غذا خیر.
شرافت آن است که برگردد به قرب به جانب مبدا وجود و غلبه‌ی جانب وحدت. اما اهمیت به ویژگی های خاص هر مرتبه برگشت می‌کند. (البته برای مرتبه‌ی عاقله‌ی انسان،‌ آن‌چه اشرف است، اهم هم هست، یعنی حیات عقلی او در گرو چیزی است که انسان به او احتیاج دارد و اهم امور برای حیات عقلی انسان،‌رسیدن به مجردات تام و نهایتا حق تعالی است که اشرف و اهم است اما نسبت به قوای حیوانی او این‌گونه نیست؛ اشرف برای آن قوا اهمیت ندارد.)
فلسفه هم به عنوان علم به حقایق هستی، کمال و سعادت برای نفس انسان است و ممکن است در ظاهر و زندگی طبیعی فرق خاصی بین آن که علم به حقایق کلی دارد و آن کس که نسبت به این معارف جاهل است، مشاهده نشود.)


یک سوال دیگری هم در ذهن دارم که تا حدودی مفصل است
در آینده عرض خواهم کرد ان شاء الله

با مهر و صفا
پاسخ:
بسیار بسیار ممنون..
۰۹ خرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۴ محمّد دشتی‌زاده

■ تلاش برای حل مسائل جهان‌بینی و فلسفه در صورتی شایسته است که ما به نتیجۀ تلاشِ خود امیدوار باشیم ولی با توجه به عمق و گستردگی این مسائل، چندان امیدی به موفقیت نمی‌توان داشت. بنابر این بهتر است که عمر خود را در راه دیگری بیشتر به نتیجۀ آن داریم صرف کنیم؟

اولاً امید به حل این مسائل کم‌تر از امید به کشف اسرار علمی دیگر نیست. ثانیاً ارزش احتمال تنها تابع یک تابع یک عامل «مقدار احتمال» نیست بلکه «مقدار محتمل» را هم باید منظور کرد و حاصل‌ضرب این دو عامل است که ارزش احتمال را تعیین می‌کند و با توجه به این‌که محتمل در تحقیقات فلسفی سعادت بی‌نهایت انسان در جهان ابدی‌ست، مقدار احتمال هر قدر هم کم باشد باز هم ارزش این احتمال، بیش‌تر از ارزش احتمال موفقیت در هر راهی است که نتیجۀ آن محدود و متناهی باشد.

■ چگونه می‌توان به ارزش فلسفه مطمئن بود، در حالی‌که دانشمندان زیادی با آن مخالفت کرده‌اند و حتی روایاتی نیز در مذمت فلسفه نقل شده است؟

مخالفت با فلسفه انگیزه‌های مختلفی می‌تواند داشته باشد. مخالفت با دانشمندان آگاه و بی‌غرض مسلمانان در حقیقت به معنای مخالفت با مجموعۀ اندیشه‌های فلسفی رایجی بوده که بعضی از آن‌ها - حداقل به نظر ایشان - با مبانی اسلامی موافق نبوده است. امّا منظور ما از تلاش فلسفی، بکارگیری عقل در حل مسائلی است که تنها با روش فلسفی حل می‌شوند و این امر، مورد تأکید آیات محکمۀ قرآن شریف و روایات معصومین (علیهم‌السلام) نیز هست و در خود روایات و آیات نیز دربارۀ مسائلی هم‌چون توحید و معاد و... بگونۀ فلسفی استدلال شده است.

■ آیا اختلاف نظرهای فیلسوفان، خود دلیلی بر عدم صحت روش‌های فلسفی و مسائل فلسفه نیست؟

اختلاف نظر در مسائل فلسفه همانند هر علم دیگر امری اجتناب ناپذیر است و نمی‌توان آن را دلیلی بر بطلان روش فلسفی قلمداد کرد، بلکه باید با توجه به این اختلافات بر تلاش و کوشش برای دست‌یابی به نتایج مطمئن‌تر افزود. اختلاف آراء در یک علم، منطقاً دلیل بر آن‌ست که در آن علم اقوال حق و باطل راه پیدا کرده است، امّا هرگز دلیل بر آن نیست که در آن علم رأی صائبی نیست و یا نمی‌توان به رأی درستی رسید. 

○ کتابِ درآمدی بر آموزش فلسفه، محسن غرویان.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی