اشارات و تنبیهات

اشارات و تنبیهات
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۸ مطلب با موضوع «اشارات» ثبت شده است

۰۱:۴۳۱۹
مرداد

«برای مشاهده ی متن کامل ادامه ی مطلب را کلیک کنید»

سید مجتبی امین
۱۸:۱۲۰۵
دی

 

قال رسول الله (صل الله علیه و آله): «أربعه لاینظر الله الیهم یوم القیامه: عاق و منان و مکذب بالقدر و مدمن خمر»

 

پیامبر اسلام می فرمایند: خداوند در روز قیامت به چهار گروه نظر نمی کند: عاق و کسى که زیاد منت مى گذارد و کسى که قضا و قدر را تکذیب مى کند وکسى که بر شرب خمر عادت کرده است.

نکته ی اخلاقی روایت: سعی کنید در هیچ کدام از این چهار گروه نباشید.

نکته ی عرفانی روایت: خداوند در روز قیامت به بندگان خودش نظر می کند. کسانی که در مراتب بالاتری از کمال انسانی باشند آن ها هم می توانند وجه الله را ببینند. یکی از خصوصیات شهید، نظر به وجه الله است: «یَنْظُرُ فى وَجْهِ اللَّه، وانَّهُ راحَةٌ لِکلِّ نَبىٍ وَ شَهیدٍ» وسائل الشیعه (کتاب جهاد)، ج15، ص16، ح20.

 

قیامت را یوم خطاب کردند چون موعد انظار الهی است مثل یوم الدین و برخلاف آن دنیا را غیب یا لیل نامیدند چون پوشیده در حجاب های مختلف ظلمانی است.

کسانی که توفیق نظر به وجه الله را در روز قیامت ندارند همان کسانی هستند که در آن روز کور محشور می شوند. در قرآن می فرماید: «نحشره یوم القیامه اعمی» (سوره طه/124)

 

کسانی می توانند در روز قیامت به وجه الله نظر کنند که در همین حجاب های ظلمانی به او ایمان بیاورند «یومنون بالغیب»

حضرت امیر خطاب به جوانی که از او پرسید خداوند را می توان دید فرمود: «أمااعبد ما لارای؟» (آیا خدایی را که نمی بینم بپرستم؟!)

پس در این دنیای ظلمانی هم موجودی هست که نظر به وجه الله کند حتی اگر دیگران تا روز رستاخیر در حجاب بمانند. 


 *این همان تفاوت مکتب تشیع از دیگر مکاتب است که انسان را  از روی جهل حواله به آخرت نمی دهد و کمال او را حتی در این دنیای فانی و ظلمانی که حجاب در حجاب است متصل به قادر مطلق می کند. 


*این همان اسم رحیم خداوند است که در معراج نبی و قوس صعود آفرینش محقق می شود. انسان به پایین ترین مرتبه ی هستی -نطفه- نزول می کند و با تمسک به اسم اعظم به بالاترین مرتبه ی هستی صعود می کند.


*این همان نمازی است که معراج مومن خوانده شده و همه ی توجه خود را به آن سلوک معطوف داشته است

 

سید مجتبی امین
۰۲:۵۳۲۱
مرداد

{فلسفه‌ی اسلامی، پایه و دستگاهی بوده که انسان را به دین، خدا و معرفت دینی نزدیک می‌کرده است. فلسفه برای نزدیک شدن به خدا و پیدا کردن یک معرفتِ درست از حقایق عالم وجود است؛ لذا بهترین فلاسفه‌ی ما - مثل ابن‌سینا و ملاّ صدرا - عارف هم بوده‌اند. اصلاً آمیزش عرفان با فلسفه در فلسفه‌ی جدید - یعنی فلسفه‌ی ملاّ صدرا - به‌خاطر این است که فلسفه وسیله و نردبانی است که انسان را به معرفت الهی و خدا می‌رساند؛ پالایش می‌کند و در انسان اخلاق به‌وجود می‌آورد. ما نباید بگذاریم فلسفه به یک سلسله ذهنیّات مجرّد از معنویت و خدا و عرفان تبدیل شود. راهش هم تقویت فلسفه‌ی ملاّ صدراست؛ یعنی راهی که ملاّ صدرا آمده، راه درستی است} بیانات در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی - 1382/10/29 


معرفی یک لینک: فیش هایی از عبارات مقام معظم رهبری پیرامون حکمت متعالیه

برای مطالعه ی این فیش ها اینجا را کلیک کنید

سید مجتبی امین
۰۶:۱۸۲۷
تیر

دو رویکرد کلی به دین -بمنزله ی آموزه های وحیانی- در طول تاریخ اسلام وجود داشته است.

یک. رویکرد سازمانی به دین به عنوان یک کلِ منسجم و در هم تنیده.

دو. رویکرد داده محور و پراکنده که آموزه های دین را حول یک محور واحد جمع نمی کند. خبرگرایی و تفکیک مضامین دینی از یک دیگر، زاییده ی همین نگاه است.

نگاه سازمانی و یک پارچه به دین مستلزم به رسمیت شناختن عقل انسان در تفسیر آن است و در مقابل جهلی وجود دارد که این تفسیر را مانع خلوص دین می داند. جهل همان نقض انسانیت انسان است و دین تمام قد در برابر رویکرد دوم ایستاده و آن را نفی می کند.

رویکرد دوم زاییده ی همان روحیات عرب جاهلی است که جلوی تفسیر دین و ورود آن را به ساحت های مختلف انسانی می گیرد. عباراتی مانند حسبنا کتاب الله یعنی وحی نیازی به مفسر ندارد. این دو رویکرد در متن تاریخ اسلام مقابله ی بسیار جدی با یک دیگر داشتند. خوارج و اشعریون که زیرساخت نظریِ حکومت های بنی امیه و بنی عباس را ایجاد کردند در واقع گفتمان همین رویکرد بودند. موسس این رویکرد را بحق می توان خلیفه ی دوم دانست و در مقابل امیر المومنین مبلغ و معرف رویکرد اول.

با تأمل بر منابع و آموزه های دین می توان دریافت که رویکرد دوم هیچ اصالتی در متن دین ندارد و برخاسته از خصلت ها و رذائل نفسانی انسان است. بسیاری از آیات قرآن با رویکرد دوم خنثی و بی معنا خواهند شد و همین امر نشان دهنده ی تأیید خوانش معقول از وحی خواهد بود. آیاتی مانند: «الله نور السماوات و الارض» یا «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و ...» راه را بر نگاه اخباری بسته و آن ها را در بن بستی قرار می دهد که جز تأویل هیچ مفری باقی نمی ماند. اساسا مقوله ی «تأویل» ریشه در فرار از تفسیر معقولِ آموزه های وحیانی دارد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) با طرح حرمت تفسیر به رأی قرآن، جلوی این جریان ایستادند. 

آنچه تعجب انسان محقق را بر می انگیزاند ورود این جریان به مذهب شیعه است که خود را پیرو ائمه ی اطهار می داند. روایاتی بتصریح از ایشان نقل شده است که بدون رویکرد اول به آن ها، جز لفاظی و استنباط و استظهار غیر عقلایی چیزی باقی نمی گذارد. فراز هایی از مناجات شعبانیه ی حضرت امیر گواه بسیار روشنی بر این ادعاست:

«... و الحقنی بنور عزک الابهج فأکون لک عارفا. و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک»

نور عزت، ابصار قلوب، ضیاء نظر، حجب نور، معدن عظمت و تعلق ارواح به عزت قدس با رویکرد دوم هیچ معنایی نخواهد داشت. و صد البته از این مضامین و روایات فراوان در منابع و مصادر شیعی موجود است.

و اما نکته ی پایانی

 بسیار منطقی است که انسان با توجه به محدودیتی که در علم حصولی خویش دارد علوم مختلفی را تأسیس و طرح ریزی کند تا بتواند با ساختارهای عقلانی خود این حجم از معارف را حلاجی و تفسیر کند. این تفسیر قطعا غیر از تفسیر به رأی ایی است که منشأ جهل بشر بود و صرفا راهکاری برای خروج از بن بست های جاهلی. 

سید مجتبی امین
۱۹:۳۷۰۲
فروردين

می گوید: «در طول تاریخ، مسائلی که انسان ها نتوانستند با علم توضیح دهند، اسمش را گذاشتند فلسفه! از نظر من هیچ فلسفه ای وجود ندارد و هر چه خارج از علم است، خرافه است».

می گویم: اما همین جمله ای که گفتید خودش خارج از علم و در چارچوب فلسفه است!

مصطفی رضوانی
۰۷:۳۳۱۰
شهریور

تنبیه اول: ذهن انسان خود از سنخ مجردات است ولی در محاذات ماده که قرار می گیرد (چون از دو سنخ مختلف هستند) از طریق حد و ساخت ماهیات از آن، ماده را تفسیر می کند. علم حصولی در واقع همان شناحت ماهوی است که البته مخصوص عالم ماده است و در عوالم غیر مادی مثل عالم مثال و عقل دیگر ماهیت و حدود واسطه ی شناخت نیستند. (چون هم سنخ با نفس هستند).

 

تنبیه دوم: حد در واقع یک مفهوم عدمی است مثل سایه که به شئ نسبت داده می شود ولی حقیقتا نبود نور است. ذهن با سلب آثار دیگر اشیاء، ماهیتی از وجود شئ انتزاع می کند که قابل اثبات و انتساب به دیگر موجودات نیست.

 

تنبیه سوم: ذهن وقتی برهانا توانست احکام ماده را از مجردات تفکیک کند در شناخت حصولی خود از عوالم ماوراء ماده، خواص حدود و ماهیات را نیز از آن ها نفی می کند تا در شناخت آن ها به مغالطه نیفتد.

 

اشاره: آموزه های وحیانی مثل قرآن و روایات در ترسیم عوالم ماورای ماده (با عنوان آخرت اعم از بهشت و جهنم و...) با لحاظ همین هستی شناسی به توصیف پرداخته اند. در قرآن مجید و بسیاری از روایات، بگونه ای پدیده های اخروی تصویر می شوند که منجر به نفی قواعد حاکم بر علم حصولی و احکام ماهیت خواهد شد، بطور مثال انتساب حدود یک ماهیت به ماهیت دیگر باعث از بین رفتن تمایز ماهوی بین اشیاء می شود. عباراتی مانند نهر و جویی از شیر که طعم عسل دارد (انتساب دو مزه به نهر) و یا تجمیع همه طعم های لذت بخش در یک خوراکی و باغ هایی که رودخانه ها از زیر آن ها جاری است و... .

 این عبارت پردازی ساختار های حاکم بر علم حصولی در تمایز ماهوی اشیاء را نفی می کند و همین مسئله قرینه ای است محکم بر لحاظ هستی شناسی حکمت متعالیه در آموزه های وحیانی. علامه طباطبایی با توجه به این قرینه از ظواهر قرآن، آیات مربوط به معاد را در تفسیر شریف المیزان تبیین می کنند.

سید مجتبی امین
۲۰:۱۹۰۹
خرداد

اگر حیات و جهان بینی عارفانه ی علی نبود

اگر انقلاب خونین حسین نبود

اگر عمق دعاها و مناجات های سجاد نبود

اگر شاگردپروری باقر و کرسیّ درس و بحث صادق نبود

اگر مناظرات عقلانی و آزاداندیشی رضا نبود

اگر ذخیره ی الهی و عنایات پنهان «بقیه الله» نبود

اگر سازمان مخفیانه و مبارزات سیاسی تشیّع نبود

اگر محرّم و فاطمیّه نبود

 

امروز تمام اسلام،

جیش العدل بود و طالبان بود و داعش..

 

پ.ن

اللهمّ صلّ علی فاطمه و أبیها و بعلها و بنیها 

و السرّ المستودع فیها


۱۵:۲۹۲۳
فروردين

عرفا هرگز وجود ممکنات را انکار نمی کنند و برای وجودات امکانی، آثار وجودی قائلند. مرحوم ملاصدرا می گوید:

«إن أکثر الناظرین فی کلام العرفاء الإلهیین حیث لم یصلوا إلى مقامهم و لم یُحیطوا بِکُنه مرامهم ظنّوا أنه یلزَم من کلامهم فی إثبات التوحید الخاصّی فی حقیقة الوجود و الموجود بما هو موجود -وحدة شخصیة- أن هویات الممکنات أمور اعتباریة محضة و حقائقها أوهام و خیالات لا تحصل لها إلا بحسب الاعتبار».

برخی از کسانی که به کلام عرفا نظر کرده اند، توهم کرده اند که آن ها تمام موجودات را انکار می کنند.. ملاصدرا این نگاه سطحی را نقد می کند و می گوید وجودات امکانی همگی دارای آثار واقعی و مخصوص به خود هستند و آثار واقعی داشتن (منشأ اثر بودن) مساوی است با حقیقی بودن:

«إن لکل منها آثارا مخصوصة و أحکاما خاصة و لا نعنی بالحقیقة إلا ما یکون مبدأ أثر خارجی و لا نعنی بالکثرة إلا ما یوجب تعدد الأحکام و الآثار فکیف یکون الممکن لا شیئا فی الخارج و لا موجودا فیه... فالحق أن من له قدم راسخ فی التصوف و العرفان لا ینفی وجود الممکنات رأسا».

> اسفار اربعه، ج2، ص318

 

امروز کسانی هستند که وحدت وجود را به «همه خدایی» تفسیر می کنند و عرفای راستینی چون ملاصدرا را به کفر و مخالفت با شریعت متهم می کنند.. اگر کسی وحدت وجودی که ملاصدرا و اتباع او بدان قائلند را به همه خدایی، عینیّت اشیاء با خدا و خدا بودن همه موجودات تفسیر کند، نادانی آشکار و نشانه ی ضعف عقل و سستی عقیده است.. که باید از شر این نادانی به خدا پناه برد. 

۰۴:۵۳۲۴
اسفند

همان گونه که خدای متعال، مثل و مانند ندارد، ضدّ و نقیض هم ندارد. 

حال به دو تفسیر از این جمله توجّه کنید:

متکلّمین: چیزی به نام «ضدیت» امری است که خدا آن را پدید آورده..

پس شامل خود او نمی شود.

فـلاسفه: خدای متعال وجود محض است، و ضدّ او یعنی عدم..

[وجود  عدم].

پ.ن

هرچند، هردوی این سخنان درست اند

اما میانشان فاصله­ای است

از جدل تا برهان..

۱۲:۰۹۲۵
بهمن

بعضی از سوال ها غلط اند.. آیا چهارشنبه در اسید حلّ می شود؟! آیا خورشید با توپ موازی است؟! آیا جاذبه ی زمین قرمز است؟!

این ها سوال هایی بی معنا و نامفهوم اند، زیرا مفردات سوال یا نسبت بین آن ها درست تصور نشده اند. در حیطه­ی فلسفه نیز سوالات غلطِ معروفی وجود دارد که ذهن های ساده و بسیط را به خود مشغول می کند:

سوال: خدا قبل از خلقت چه می کرده است؟

(خدا اساسا زمان ندارد.. اگر کسی یک موجود بدون زمان را تصور کند، قبل و بعد درباره او معنا نخواهد داشت).

سوال: خدا چگونه به کاری که هنوز انجامش نداده ام علم دارد؟

(خدا زمان ندارد.. ما محاط به گذشته و آینده ایم، اما خدا محیط به زمان است. شما نمی توانید بگویید خدا همیشه هست، و نمی توانید بگویید هیچ گاه نیست. زیرا او مافوق زمان است).

سوال: خدا چگونه همه جا هست؟

(خدا مکان ندارد.. نه می توانید بگویید خدا همه جا هست، و نه بگویید خدا هیچ جا نیست.. جا و مکان اساسا برای او غیرمتصور است. هو الذی أیّن الأین بلا أین.. هو الذی کیّف الکیف بلاکیف.. اوست که مکان را مکان قرار داد بدون این که مکانی داشته باشد).

این محدودیّت ذهن بشری است که با موجودات محدود و محسوس (یعنی ماهیّات) مأنوس است و بدون رشد عقلانی و عبور از افق مادّه نمی تواند موجود غیرماهوی، غیرزمانی، غیرمکانی و مجرّد از ماده را تصوّر کند. و به همین خاطر است که فلسفه غالبا نزد عوام پایگاه و جایگاهی ندارد.

 

پ.ن

+ علم از مسئله فربه می شود و هر مسئله، پاسخی است به یک سوال.. مسئله از جنس تصدیق و دارای حکم است، اما سوال از جنس تصوّر و بدون حکم است.. همان گونه که یک گزاره (تصدیق) متّصف به درستی و نادرستی می شود، یک سوال (تصور) هم می تواند درست یا اشتباه باشد.. صحّت و سقم، همیشه وصف یک مسئله و گزاره نیست؛ بلکه گاهی سوال هم می تواند اشتباه و مغالطه آمیز باشد.

+ سوالاتی از همین قبیل؛ بخوانید..

+ سخنی از شهید مطهری درباره عقائد سطحی و عوامانه: