«برای مشاهده ی متن کامل ادامه ی مطلب را کلیک کنید»
«برای مشاهده ی متن کامل ادامه ی مطلب را کلیک کنید»
یکی از منطق های باطلی که در کلام مخالفان فلسفه وجود دارد، یک کاسه کردن همه و تحلیل های خطّی مغرضانه است.
به عنوان مثال در مسئله وحدت وجود تقریرها و قرائت هایی هست که فاصله شان از فاصله آسمان تا زمین بیشتر است.. برخی تلقّی ها و نظرات هرچند در تاریخ، تحت یک عنوان مطرح شده اند اما میانشان فاصله ای است از توحید محض تا کفر محض..
آقای حسن میلانی در جایی نوشته است:
«هیچ تفاوتی بین عرفانهای نوظهور و باستانی و شرقی و غربی و یونانی و هندی و مصری و اروپائی و مسیحی و یهودی و سرخپوستی و اسلامی و سنی و شیعی جز در مقام ادعاهای واهی و توخالی و ظاهری وجود ندارد»..
این چه منطقی است؟ چه اشتراکی هست میان «اصالت وجود» ملاصدرا و «اصالت وجود» ژان پل سارترِ اگزیستانسیالیست جز در الفاظ؟! چه اشتراکی هست میان «وحدت وجود» حکمای متألّه شیعه با «وحدت وجود» ماهارشی و یوگاناندا جز در لفظ؟! چگونه می توان عرفان سرخ پوستی، عرفان ذِن و اوشو، عرفان کی یرکگارد، عرفان شبلی و عرفان کابالا را با عرفان ناب شیعی (یعنی عرفان نهج البلاغه، دعای عرفه، صحیفه سجادیه، عرفان میرزا جواد ملکی تبریزی و شاه آبادی و خمینی و بهجت) یکسان دانست؟!
اگر چه اصلِ وحدت وجود، سابقهای طولانی داشته و اصحابِ ادیان و برخی از فلسفههای بشری، تلاش میکردند که تصویری روشن و صحیح از وحدتِ وجود ارائه دهند و به طور طبیعی، اشتراکاتی نیز در این بین پیدا شده، اما در هر صورت، بین کسی که با وحی الهی محشور بوده و متعبد به دستورات ادیان آسمانی بوده است و کسانی که در دامان وحی الهی و تعلیمات اهل بیت ـ درود خدا بر آنها ـ رشد نکرده اند تفاوتهای فراوانی هست.
حسن عباسی می گوید: [من به ضرس قاطع می گویم فلسفه عمیقا مسیر هدایت را برای شما کند می کند، چون از ماده و وجود شروع می کند، چون از چیستی سوال می کند و هیچ گاه هم نتوانسته حرف متقن بزند. اگر شما سرتاسر بدایه و نهایه مرحوم طباطبایی را بخوانید، آیا به ایمانتان اضافه می شود؟ تقوای الهی و قرآنی در حکمت متعالیه و اندیشه ملاصدرا فراموش شده است.] +
نگاهی دیگر:
فلسفهى اسلامى، پایه و دستگاهى بوده که انسان را به دین، خدا و معرفت دینى نزدیک مىکرده است. فلسفه براى نزدیک شدن به خدا و پیدا کردن یک معرفتِ درست از حقایق عالم وجود است؛ لذا بهترین فلاسفهى ما (مثل ابنسینا و ملاّصدرا) عارف هم بودهاند. اصلاً آمیزش عرفان با فلسفه در فلسفهى جدید (یعنى فلسفهى ملاصدرا) بهخاطر این است که فلسفه وسیله و نردبانى است که انسان را به معرفت الهى و خدا مىرساند؛ پالایش مىکند و در انسان اخلاق بهوجود مىآورد. ما نباید بگذاریم فلسفه به یک سلسله ذهنیّات مجرّد از معنویت و خدا و عرفان تبدیل شود. راهش هم تقویت فلسفهى ملاّ صدراست؛ یعنى راهى که ملاّ صدرا آمده، راه درستى است. آن فلسفه است که انسان را [ملاصدرا را] وادار مىکند هفت سفر پیاده به حج برود و به همهى زخارف دنیوى بىاعتنایى کند. البته نمىخواهیم بگوییم هرکس در این دستگاه فلسفى قرار نداشته باشد، اهل دنیاست؛ نه، اما این راه خوبى است. راه فلسفه باید راه تدیّن و افزایش ارتباط و اتّصال انسان به خدا باشد؛ اهل فلسفهاى که ما قبلاً دیده بودیم، همه همینطور بودند؛ کسانى بودند که از لحاظ معنوى و الهى و ارتباطات قلبى و روحى با خداوند، از بقیهى افرادى که در زمینههاى علمىِ حوزه کار مىکردند، بهتر و زبدهتر و شفّافتر بودند.
آیت الله خامنهای؛ در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی، 29دی82.